لوگوی وب پایین است
حنای دیوونه

آفرینش خدا

هرچی دلت بخواد...اینک مریم آفرینش میاید با کلی امکانات و مطالب جالب بله

 سلام و رحمت و برکات خدا بر بندگان صالحش

 

می خواستم در مورد حنا براتون بنویسم.

حنا

راستشو اگر بخواهید متاءسفانه حنا دچار مریضیه حادی شده بود.

که مجبور بودیم ببریمش خوابگاه زمستانی جای اولش...

و جوجه طلایی که اسم دیگه ی  اون سفید برفی بود

به خاطر حنا مشکل دار شده بودکه مجبور بودیم ازش بگذریم.

من نمیخوام وارد موضوع بشم چون شما هم ناراحت میشین.

حنا آنقدر بدشده بود که بعضی وقت ها هم لولود را می زد.

خیلی از دستش دلخور بودم ولی مامانم میگه اون حیوونه و عقل نداره...

ما به خاطر زمستان امسال لولود و حنا را بردیم پیش مرغ های پدربزرگم...

راستش پشیمون شدم ببرمش جای اولش و هنوزم حنا رو دوستش دارم...

حنا شاید به خاطر اینکه نمی گذاشتیم بیاد بیرون و بگرده و از طرفی هم

به خاطر جوجه طلایی من و حمیده ناراحت بودیم و حمیده از روی عصبانیت

با میله ی جادونه ایشون به حنا میزد من هم کمی میزدم آخر من هم ناراحت بودم.

برای همین دق و دلیشو سربدبخت جوجه طلایی خالی می کرد

من با زدن حنا دلم براش می سوخت چون دوستش داشتم و دارم هنوز...

از اول زندگی سفید برفی تا مرگش همیشه ترس و واهمه و نگرانی بود.

مرغام

اون نمیتونست از خودش مراقبت کنه و حنا هم از روی لجبازی و حسادت

به اون می زد.حنا فکر می کرد که خونشون فقط مخصوص خودشو لولوده

و این در خیلی از حیوانات وجود داره مثل شیر پلنگ...

ولی نباید این طور می شد چون از قدیم گفتند که دوتا مرغ غریبه وقتی به هم میرسند 

به هم می زنند و بعد با هم دوست می شوند...

خیلی عجیبه واقعاً...ولی چی بگم ... والا آخرش نفهمیدم که

حنا مریض بود یا حسود بود یا دیوونه شده بود ولی 

حنا

این هم بدونید که از اول تا الان من حنا و لولود رو بیرون می کردم

تا کمی گردش کنن و بعد اون ها رو به داخل می بردم

و مواظب بودم که حیاط رو کثیف کاری نکنند دلم براشون می سوخت با این حال

مامانم و حمیده ناراضی بودن و گله داشتن و می گفتن که چرا

مریم اینا رو بیرون کردی و چون از دست حنا دلخور بودم

بعضی وقت ها اونو نمیاوردمش بیرون این هم بدونید که 

معلوم نیست که دیگه بتونم از لولود مراقبت کنم

شاید به جای اون ها جوجه های نو و زیبایی بخرم

ولی لولود و لی لی لی لی همیشه مرغ های خاص و زیبایی بودند.

مرغ ها 

 

[ شنبه 14 آذر 1394برچسب:حنای دیوونه,

] [ 1 بعد از ظهر ] [ مریم آفرینش ]

[ ]

 سلام به دوستای گل آفرینشی           خوبی ی ی ی ید؟

از نظراتتون خیلی ممنونم بییییییییییییییینهایت

از اونجایی که ما  می خواستیم مثلامرغای کاکلیه قشنگ از سوز و سرمای زمستون در امان باشند و برای همین

تصمیم گرفتیم ببریمشون خوابگاه زمستانی یعنی زمین صحرایی دایی اسماعیل!!

واز شانس بد لی لی لی لی یکی از خانم های مرغ مریض بود که از همون روز اول من شک کردم

ولی چه فایده ایکاش منصرف میشدم همون روز اول

به دایی اسماعیل هم گفتم که:دایی اینها بیرون لونه اندسردشون میشه نیارشون بیرون  (ولی به گوش دایی نرفت )

خلاصه مرغکم از مریضی مرد و  دایی اسماعیل بنده به جاش مرغ دیگری بهم داد که بعدا معرفی خواهم کرد...

 

[ دو شنبه 22 دی 1393برچسب:مرگ لی لی لی لی,

] [ 1 بعد از ظهر ] [ مریم آفرینش ]

[ ]

سلام به دوستان آفرینشیlove

چطورید خوبید در سلامتی کامل به سر میبرید هووووووو

بعد از مدتی اومدم...l

یه چیزی که باید زودتر بهتون میگفتم رو الان میگم...

که دارم دیر بهتون میگم ببخشید

راستش مطلب خونه ی جدید آبجیم رو که خوندید؟

به خاطر اینکه ما  پایین خونمونو درست کردیم ...خب اون موقع شلم شولوایی بود...

اگه ببینی چه خبر بود. 

برو  و بیایی بود یکی اینور میرفت یکی اونور

یکی یه چیزی رو اینور میزاشت یکی اونور

کارگرها رو میگم

افغانی هم داشتیم...

خب متاسفانه در اون زمان لی لی لی لی پرهای کله اش کثیف شد 

برای همیشه...

عکس هم ندارم که بهتون نشون بدم

خلاصه...

این وضع منو ناراحت و غصه دار کرده است

لولود هم کم ضربه ای ندید بیچاره

کاکلاش شده مثل سنگ(به هم چسبیده)...

فقط این نیست... چیزی که باعث دلتنگیم شده دوری از اونهاست!!

الان میگید دوری از مرغاش چرا؟

خب الان میگم...

بگم...

باشه میگم

صاحبشون دوتا شده!!

چون پایین هستند و آبجیم هم پایین زندگی میکنه 

صاحبشون در واقع آبجیمه...

من بهشون دسترسی ندارم

 

 

[ یک شنبه 6 مهر 1393برچسب:پرهای کثیف لی لی لی لی,

] [ 10 قبل از ظهر ] [ مریم آفرینش ]

[ ]

مرغام

خخخخخب... لولود و لی لی لی لی روبرده بودم صحرا که تا چشمشون به سبزه ها افتاد شروع کردن به گشتن و خوردن...

لولود:واااای چقدر اینجا جای قشنگیه  ولی چقدر خار و خاشاک اینجاست؟Emoticon

مریم:آره چاقالوی من"اینجا زیباست وسبزه داره...Emoticon

مرغام

لی لی لی لی:میگم لولود اینجا چقدر قشنگه ها... مخصوصا که خوردنی برای دوتامون فراوونه...Emoticon

لولود :امن نم نمون نم نمون نم...هان چی گفتی؟Emoticon

مرغام

 

لی لی لی لی:واااای لولود خدای من دارم چی میبینم یه دسته یونجه ی خوشمزه!!!Emoticon

لولود:کو کجاس بریم ترتیبشوبدیم تا یکیدیگه نخوردتش...Emoticon

مریم:لولود که حاضره...

مرغام

لی لی لی لی:لولود بایداز این طرف بریم اهههههههههه چقدر اینجا تیغ داره ...دارم میبینمشEmoticon

لولود:یونجه کو یونجه کوEmoticon

مرغام

 لی لی لی لی:اوا...پس یونجه کو همین جا بود که وا؟Emoticon

لولود:ماروسرکار گذاشتی خواهر... لابد چشات آلبالوگیلاس چیده"آخ دلم داره ضعف میره؟Emoticon

 مریم:بدو بیایید اینجا خوشگلای من...

مرغام

مرغام

لی لی لی لی:دهه...پس تو دستای تو هستن تو کی چیدیشون شفته؟

لولود:وا تو دستای تو چیکار میکنن بده بخوریم از گشنگی مردیم...

مریم:ماییم دیگه چیدیم تا نفهمیدید چه یونجه ای ...حتما خیلی دلتون میخواد بخورید هان...

لولود:این که سوال نداره بده بخوریم بده بخوریم

(قابل توجه شما عزیزان میرسانم که لولود در برابر گذشته بیشتر چاق شده است)

 

 

[ پنج شنبه 21 خرداد 1393برچسب:,

] [ 9 بعد از ظهر ] [ مریم آفرینش ]

[ ]

راستی من دو تا مرغ دارم به اسم های لولود و لی لی لی لیEmoticon

 

از زاویه های مختلف هر کدوم دوس داشتن از زوایای مختلف ازشون عکس بگیرمEmoticon

میخواین ببینیدشون

لی لی لی لی

 

من شوهر میخوام کسی شوهر خوشتیپ سراغ نداره؟

مریم:بیچاره لولود چقدر صبوره


 

http://uplod.ir/g5mvu7c9vftj/P1030034.mpeg.htm

این آدرس کلیپ از لولود و لی لی لی لی هستش برید حالشو ببرید...

 


ادامه مطلب

[ شنبه 25 بهمن 1392برچسب:,

] [ 11 بعد از ظهر ] [ مریم آفرینش ]

[ ]